شبشعله برافروختو روزدر فلق چشم به راهتا هبوطی ز تنِچشمهی آن نور آید
عشق و موسیقی و لبخندبرایت بس نیست؟پس کمی چای بریز...نهکمی شعر بخوان
کجاست روزهای فارغ از تو
میخواهمش
و نمیخواهم
راه ما دور است و کوتاه و
تغیّر؛ سخت سخت!
ای سکوتت بهت من مخمور در چشمان توای تمامت روح و احساس و تمامم درد درد!