سینِ کم، از سفرهی سوداییِ عیدِ دلم!کی تو میآیی شوی همسایهام هممحفلم
کاش در یاد تو باشد جهش خاطرههاهیچ کس، از تو نگیرد تنش خاطرهها
جان من را محو آن شکل و شمایل کردهای
بر تمام روحِ من خود را حمایل کردهای
من به آن خودکار سرجیبت حسادت میکنم
چشمهی چشم تو را غرق عبادت میکنم
هیچ کس