مهمانی غزل
جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۱۹ ب.ظ
زیبایی و جذابی و میدانم و میدانی و این را به کسی باز نگوییم
هر شب تو دلا، شاه رُخا! چای بریز، حرف بزن، قول بده با کسی از لذت این راز نگوییم
لبخند تو زیباست، خودت رایحهی ناز، زمان با تو به پرواز
بیا خوابترین همهمه در خلسهی آواز، که با هیچکس از هیبت افسونیِ این ساز نگوییم
اگر بخت، سر آمد ز سر بام زمانهای سوا سخت صدا کرد بیایید،
گوشَش ده و کوشِش! که همان آریِ پیوسته به آوازه و آواز نگوییم
چشمان شب سرد که در صحبت یک خستگی آرام به هم رفت،
از خود برهیم، از همه حتی به همان طوطی شب از طرب قاری طناز نگوییم
تا صبح، نمازیم و دعا و طلب رحمت و آرامش و عرفان
از خلوت خود هیچ وَ حتی به همان خالق بستودهی همراز نگوییم
عصمت، تو کلامی و مرا کامِ تو دروازهی آزادی قرآن
هرگز به کسی طعم لب خسرو دردانهی شیراز نگوییم
از مجموعه غزل "آ"/ منتشر نشده