۲۵
خرداد
در اساطیر یونان خدای عشق (Eros) خدای آفرینش است و در دورهی پیشهلنی (Pre-Hellenism) حتی علت وجود موجودات محسوب میشود و بُعد متافیزیکی پیدا میکند. او خدایی است که جهان را از بینظمی و خلأ بهوجود میآورد. اما اهمیت خدای عشق در اسطورهی یونان از این هم فراتر میرود. در داستان خدای عشق و روح (Psyche)، ما با خصوصیت کاملاً انسانی از خدای عشق روبهرو هستیم؛ خدایی که آرزوها و رنجهای انسانی دارد. این دقیقاً همان ویژگیای است که بعدها در فلسفهی یونان راه پیدا میکند: یعی از طرفی عشق، روح الهی تعریف میشود و از طرف دیگر تمایلات انسانی دارد.
در واقع پارادوکس اصلیای که در خدای اسطورهای عشق وجود دارد، این است که در عین داشتن قدرت آفرینش عشق و زیبایی، بینیاز از عشق نیست. به عبارت دیگر، او هم هویت عاشق را دارد و هم معشوق. در راستای هویت معشوق است که موهبت جاودانگی را به انسان هدیه میدهد و به این ترتیب واسطهی میان انسان و الوهیت میشود. آلبرت هنریش (Albert Henrisch) نیز این دوگانگی و پارادوکس انسان و خدا را در دیونوسوس (خدای باروری) نشان میدهد. از نظر او، دیونوسوس (Dionysus) شخصیتی چندقطبی دارد؛ خدایی است انسانانگار؛ یعنی خدایی که نقاب انسان دارد. (هنریش، 19)
در ضیافت نیز میخوانیم که خدا با انسان ارتباط برقرار نمیکند، مگر از طریق عشق که تمام حرفها و پیامهایش را چه در خواب و چه در بیداری به انسان منتقل میکند.
بخشهایی از مقدمهی ضیافت افلاطون