عشق و دوست داشتن
باید گفت... همیشه از عشق سخن باید گفت.
'عشق' در لحظه پدید میآید، 'دوست داشتن' در امتداد زمان. این اساسیترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
عشق، معیارها را در هم میریزد؛ دوست داشتن بر پایهی معیارها بنا میشود.
عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه میگیرد.
عشق، قانون نمیشناسد، دوست داشتن اوج ِ احترام به مجموعهای از قوانین عاطفی ست.
عشق فوران میکند چون آتشفشان؛ و شره میکند چون آبشاری عظیم...
دوست داشتن جاری میشود چون رودخانهای بر بستری با شیب نرم.
عشق، ویران کردن ِ خویشتن است
دوست داشتن، ساختنی عظیم.
عشق، دق الباب نمی کند، مودب نیست، درویش نیست، حسابگر نیست، سربه زیر نیست، مطیع نیست...
عشق، دیوار را باور نمیکند، مرگ را باور نمیکند...
عشق در وهلهی پیدایی، دوست داشتن را نفی میکند، نادیده میگیرد، پس میزند، له میکند و میگذرد.
دوست داشتن نیز ناگزیر، در امتداد زمان عشق را دود میکند، به آسمان میفرستد، و چون خاطرهای حرام، فرشتهی مهربانی بر آن میگمارد.
عشق، سحر است؛ دوست داشتن، باطل السحر.
عشق و دوست داشتن از پی هم میآیند اما هرگز در یک خانه منزل نمیکنند.
عشق، انقلاب است؛ دوست داشتن، اصلاح.
میان عشق و دوست داشتن، هیچ نقطهی مشترکی نیست.
از دوست داشتن به عشق میتوان رسید و از عشق به دوست داشتن؛ اما به هر حال این حرکت از خود به خود نیست؛ از نوعی به نوعی ست، از خمیرهای به خمیرهای ...
و فاصلهای ست ابدی میان عشق و دوست داشتن، که برای پیمودن این فاصله، یا باید پرید، یا باید فروچکید ...
نادر ابراهیمی/ آتش بدون دود
(کتاب اول، گالان و سولماز)