۱۰
مرداد
بوسهام
بر جانمای شیشههای خورده بر جانت رفیق!
با لبانم میکشانم دردها از پیکرت
خارها از بسترت
میربایم از تمام لحظههایت ریغها
از صدایت تیغها
ای ستوه لحظههای باردار از التهاب
ای خروش ماه ناب
موج دامت می گریزد در نگاه تاسهای
مینشیند در دلت تلواسهای؟
میپذیرد بوسهای؟