۱۷
دی
رفتن بیاور جان من!
گفتن بیاور آن من
از حسرت دیدارها
از کثرت رخدادها
خستگیهایت وبال جان من
چهرهات افسانهی خندان من
هر چه غم داری به دست بادها
شادیات احساس بیپایان من
در شکوفا کردن دُرّ کلام
تو خودت آیاتی از قرآن من
عشق تو در پویش کامل شدن
بخشی از دنبالهی ایمان من
جامه بر پیداییِ جانها شدی
جاودان شو در کنار جان من
در پویش روی توام
در گردش کوی توام
در خواهش خوی توام
همراه با تکرارها
من بیهدف در جستجو
با بیکران در گفتگو
در آسمانها میدوم
شاید بیابم از تو رو
همراه با هشدارها
با من بگو با من بگو
لختی بگو، قدری بگو
با من نشین در گفتگو
با من بیا در جست و جو
همراه با دیدارها
من بی تو هم جان میدهم