۰۶
شهریور
و چشمهایت،
"والشمس" من است.
آن روز که خدا
برای قَسَم
انتخاب میجُست،
دنیا هنوز
به رویت چشمهای تو نرسیده بود
و چشمهایت،
"والشمس" من است.
آن روز که خدا
برای قَسَم
انتخاب میجُست،
دنیا هنوز
به رویت چشمهای تو نرسیده بود
خدایی مگر
که همه جا با منی
که لحظهای رهایم نمیکنی
که اینگونه بر جهان جانم فرمانروایی؟
خدایی مگر که آرامشم به حضورت بند است و چشمانم به امید نگاهت میگردد.
خدا باید باشی، اینقدر نزدیک! نزدیکتر از رگها و شاهرگها. این همه مهربان، لطیف، دوستدار و دوستداشتنی!
تنها خداست که نفس در اختیار اوست. زندگی میدهد و مرگ اراده میکند. جان میدهد و عشق میبخشد. تو مگر خدایی که اینسانی؟