۲۷
مرداد
من بی تو هم جان میدهم
در عشق، ایمان میدهم
پس با مَنَت باش و ببین
چون؟ جان به قربان میدهم
ای بهترین مقدارها!
من بی تو هم جان میدهم
برای عاشق بودن
باید شاعر میبود
و من نیستم
بی شعر
عشق میگریزد از دیارم
باید
فکری بکنم
سطری بپردازم
من اگر شاعر بودم
گاه دلتنگی
شعر میفشاندم
به دفتری مرموز
و با خود
فخر میکردم هر روز
که تو نغز میشوی در قلم
و ساری
در روان دفترهای دلپریشم
مگر
کجا میشود از عشق گفت و تلخی نشنفت
جز در تار موی شگرف دفتر اشعار
تو همان معجزهی زندگی من هستی
که خوشالحان و ظریف آمدهای
قدمت بر قلبم
جایگاهت جانم
و همه عشق درونم به تو تقدیم
همه چشمانم!
برترین حادثهی زندگی من هستی
پُر پیمانهی بشکوفیدن
مست هنگامهی رنجوریدن
تو تمامِ هنری
و حدوثت
مرگ مانای جهان تثلیث