ادیبانه

شعر، مشق، کتاب

ادیبانه

شعر، مشق، کتاب

مخاطب تمام قصه های ما
عشق است
و عشق
زبان مادری‌ست
فارسی زنده از سخن
رسیده از جهاد شاعران عشق

اینجا
فرصت تمرین زبان است
با اجازه از شعور واژه ها


نامت را
چه کسی تراشید
این گونه زیبا
بر پیکره ی انبوه حروف
نامت
شناسنامه ی پاییز من است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۲۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعظم کریمی» ثبت شده است

۲۱
آبان

امید، جزئی از خوشبختی است.

 

ژوبر

  • azam karimi اعظم کریمی
۲۱
آبان

اگر به سخنی که گفته‌اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید.

 

ارد بزرگ

  • azam karimi اعظم کریمی
۰۹
آبان

آسمانا

خبر از بودن یاری داری؟

به کجا می‌دود او

ز کجا می‌رسد آواز نفس‌های خوشش؟

چشم‌هایش به کجا می‌گردند؟

دستهایش به چه مشغول و تلاشند؛ کجا؟ 

 

آسمانا

تو که هر روز خدایی داری،

به زمین می‌نگری،

محو دیدار همه آدم‌ها،

چشم در چشم نگاران داری

جای ما پیوسته

روی مهتابی زیبایش بین

بر تنش بوسه بزن

دست در موی لطیفش انداز 

نفسش گرما باش

به دلش خون خروشانی ده

و تمامش بنواز

و حضورش به جهان، یار بدار

آسمانا

بِرهانش ز هر اندوهِ سبک

زِ هر آوار ثمین

برسانش به سراپا تو سلام 

 

آسمانا

بنشانش به من این توده‌ی انبوه دعا!

من سراسر غم و دردم بی او

کاسه‌ی سربیِ سردم بی او! 

 

آسمانا

تو به اندوه فراوان من آتش زده‌ای!

دست زین وسوسه‌ی درد و محال،

سخت بردار و به دلدار بیاویز و بگو

درد ما را تو دگر داغ نکن

چشم‌ها را نهراسان!

خاطر پُر ز پریشانیِ ما را تو ببین!

اشک‌ها را بشمار!

دردها را تو پرستاری شب‌ها بلدی؟

روزها را... ... ...

به خدا روز و شبی نیست

که در دردِ غلیظ

چهره‌ی نرم من آشفته نشد

 

آسمانا

همه آغازم اوست

همه انجامم اوست

تب تبدارم اوست

دل ابریشمیِ دردِ فراوانم اوست

چلچراغ شب بحرانم اوست

 

آسمانا

تو امانت نگهش دار، به جان!

تو فراوانش دار 

و به آغوش کِشش تا ته جریان حضور

 

آسمانا

به دلش وسعت بیداری ده

به لبش

آیه‌ی مهتابی ده

به صدایش نفس ساده‌ی دلداری ده

آسمانا

تو فراوانی ده

تو نگهبانی ده

...

 

 

  • azam karimi اعظم کریمی
۰۶
آبان

باید جدا شوم از بودنت 

ولی،

در کدام کهکشان پنهان بخزم

که نبودنت

که ندیدنت

که نخواستنت

در درونم

چونان درختی بروید

و سحرآمیز

"لوبیا"یی شود

قد کشیده در چشمانم

که تو را

و بودنت را

و دیدنت را

و خواستنت را

سایه اندازد به فراموشی!

باید

بگریزم

و بیاویزم

به داستان روزهای پیوسته‌ی نبودنت

به کسالت روزهای زردِ ندیدنت

به هیجان نفس‌های در خیال زنده‌ات!

باید

بسیار باید

که رهایی را

به تکرار خواهم

و درد را

از انبازیدن بترکانم

و در شعور منحط زمین

به نبودن اویی که "باید"

معترف شوم

شاید زمین

روزی

از هم‌آمیزی زشت و پلشت تضادهایش

رسوایی را

بار کِشد

و سلول سوگش را 

در انبوه انتظار مشتاقان بکُشد! 

شاید 

تن دهد او

به اعتراف زنجیر آزارهای ناروا،

بر دِلانی

که زمینی نبوده‌اند

که زمینی

نزیسته‌اند

که از لطافت دنیایی سوا

به مهمانی غریب زمین نشسته‌اند..

 

 

 

  • azam karimi اعظم کریمی
۲۵
مهر

 

*هر اتفاقی که می‌افتد درست همان چیزی است که باید رخ دهد. اگر به دیده‌ی تحقیق بنگری، این امر را تصدیق خواهی کرد.
سلسله رویدادها نه فقط بر اساس ترتیب، بلکه بر اساس نظمی عادلانه و درست رخ می‌دهد، به گونه‌ای که انگار کسی همه چیز را دقیقا سنجیده است.

  • azam karimi اعظم کریمی