تاملات/مارکوس اورلیوس
*هر اتفاقی که میافتد درست همان چیزی است که باید رخ دهد. اگر به دیدهی تحقیق بنگری، این امر را تصدیق خواهی کرد.
سلسله رویدادها نه فقط بر اساس ترتیب، بلکه بر اساس نظمی عادلانه و درست رخ میدهد، به گونهای که انگار کسی همه چیز را دقیقا سنجیده است.
*تو جزئی از کل هستی. سرانجام در آنچه تو را به وجود آورده از میان خواهی رفت. یا به عبارت بهتر، بار دیگر به عقل خلاق عالم تبدیل خواهی شد.
*ای دنیا، من با تو کاملا هماهنگم. هر چیزی که برای تو به هنگام باشد، برای من نه دیر است نه زود.
*تصور کن که امروز مردهای و داستان زندگیات به پایان رسیده؛ از این پس باقی عمر را هماهنگ با طبیعت سپری کن.
*اتفاقات و مقدرات را دوست بدار. بزرگترین هماهنگی همین است.
*آنچه طبیعت به هر کسی و هر چیزی ارزانی میدارد از همان لحظهی دریافت به خیر و صلاحش است.
*زمین عاشق باران آسمان است و آسمانِ مقدس هم خودش عاشق است. یعنی جهان واقعا عاشق چیزی است که باید رخ دهد، بنابراین باید به جهان بگوییم: "هر چیزی را که دوست بدارید من نیز همان را دوست میدارم..."
*وقتی که از خطای کسی ناراحت میشوی، به خود نگاه کن و ببین چه معایب و نقایص مشابهی داری.
*هر قدر انسان خوبی بوده باشی، باز هم کسانی بر بستر مرگت شاد خواهند شد و از این واقعهی ناگوار استقبال خواهند کرد.
حتی اگر عاقل و با فضیلت هم بوده باشی، باز هم اشخاصی پیدا خواهند شد که بگویند بالاخره از شر این معلم مدرسه خلاص شدیم و میتوانیم نفس راحتی بکشیم.
*انگور سبز، انگور رسیده، کشمش؛ هر مرحلهای نوعی تغییر است نه در جهت نابودی، بلکه در جهت به وجود آمدن چیزی تازه.
*چقدر مضحک و عجیب است که از پیشامدی در زندگی حیرت کنیم.
*نمیتوان در باب نظام امور، خدایان را مقصر شمرد. زیرا عمدا و سهوا مرتکب خطا نمیشوند. انسانها نیز مقصر نیستند، چون به طور ارادی خطا نمیکنند. پس هیچ کس را مقصر مشمار.
*به یاد داشته باش که سررشته تمام امور ما به دست نیرویی مرموز است که در ژرفای ما وجود دارد، همان نیرویی که ما را به کار و زندگی وامیدارد و حتی میتوان گفت انسانیت ما به آن وابسته است. هرگز این نیرو را با جسمی که آن را در بر گرفته، یا با اعضا و جوارح اشتباه نگیر. آنها همچون تبر نجار ابزاری بیش نیستند، با این تفاوت که از هنگام تولد ما به وجود میآیند. بدون وجود عاملی که آنها را به حرکت درآورد یا از حرکت بازدارد، چیزی بیش از ماکوی بافنده، قلم نویسنده یا شلاق درشکهچی نیستند.
*چهقدر ساختگی و تصنعی است که کسی بگوید: "میخواهم با تو کاملا رو راست باشم."
چه دلیلی دارد که چنین حرفی بزنیم؟ روراستی نیازی به مقدمهچینی ندارد. روراستی خودش را نشان خواهد داد. باید بر پیشانیات نوشته شده باشد. باید از لحن کلامت معلوم باشد، باید در چشمهایت برق بزند. مثل عاشقی که با یک نگاه به مکنونات قلبی معشوق پی میبرد، باید بوی خوش راستی و صداقت از تو به مشام دیگران رسد.
روراستی دروغین همچون خنجری در پهلوی دیگران است.
*خشم و اندوه به یک اندازه نشانهی ضعفند و در هر دو حالت آدمی زیان میبیند و شکست میخورد.
برشی از کتاب تاملات
مارکوس اورلیوس