۰۹
مرداد
ای که لبخند تو هستی به لبی خام فروخت
تا کجا هستی تکراری تک دانهی من خواهی بود؟
بیمار توام
کاش بیایی
بر بام لبم
کاش بشینی
از خواب تنم کاش ربایی؛
اندوهی و افسونی و اندرز جنونی!
و تو این سان
عشق را شکستهای به توان
تو سراسر غنایی به زبان
و با تو مرز
در برهوت سکوت
همرازیِ جاودانه میطلبد
تو بمان
دوستت دارم نیروی جاذبهی من
سیب باشم یا برگ
برف باشم یا سنگ
بر کوه باشم یا دشت
بر هوا باشم یا زمین
میلم به توست
سوی تو
سمت تو
تو جاذبهی منی
من مجذوبت!