۰۵
دی
به تو دلگرم،
در این سردی دیماهم من
تو فقط روشن باش
تابش اندک خورشید زمستانی من!
تو فقط باش به سرسبزی شاخ
بودنت،
صِرف وجودت، کافیست!
مگر از رویش یکسان بهار
به دل باغ پر از عشوه و راغ
شاخ و برگ تن کوشای درخت
به چه میاندیشد؟
بودنت وجهِ چراغیست،
به باغ دلِ دنیاییِ شاخ
و چه از این بهتر!
و از این زیباتر!
چشم دارم به طلوع روزت
و به هر ساعتِ از هر روزت،
که تو در جاری ساعات، قدم میداری...
قدمت
هر تپش قلبِ به همراهِ من است
جاریام باش، بتپ!
بهترین خواهش دنیایی باغ
تو روان باش
روان
در دل جاری احساس، خداوندِ دلم!