تو آنی هستی، که میاندیشی!
آنچه بر جاریِ اندام گِلسانت نمود مییابد، هویتت میشود، شخصیتت را میپردازد و هستِ تو را در برابر دیگران نمودار میشود،
تو آنی هستی، که میاندیشی!
آنچه بر جاریِ اندام گِلسانت نمود مییابد، هویتت میشود، شخصیتت را میپردازد و هستِ تو را در برابر دیگران نمودار میشود،
ببار باران
بیوقفه و تند
بِرَمان پلشتی خوکها را از جولانگاه پروازدانان
و بشوران
گلههای بیرمق کاهلی را
از چمنزار رقاصان
بیفزا
یک روز اگر حال دلت خوب شود باخبرم کن
مشتاق به همسایه و محبوب شود باخبرم کن
سرما نشود درد تنت در دل شبها
شومینه که بیچوب شود باخبرم کن
انگور زمستانی امسال که بردی
گر خواست که مشروب شود با خبرم کن
هر حس خودآگاه درونت که خبر کرد
رخصت نده سرکوب شود باخبرم کن
هر تازه کسی خواست به سمت تو بیاید
نگذار که مجذوب شود با خبرم کن
خورشید بیتردید از آستین جامهی تو طلوع میکند
که این چنین گرم و نوازشبخش است
خورشید و همهی جهان
به گِردت
که نبودت تاریکی محض دنیای رسواست!
روزی پیغمبری خواهد آمد
و خواهد گفت که انسان میتواند محبوبپرست باشد
و من آن روز
اولین مومن آن آخرین پیغامبرم
در طلوع همان صبح نور
تو را قبله خواهم کرد
و غروبها و طلوعها
به نمازت خواهم ایستاد
همچون خدایی
که هرگز ندیدهام
و بسیار سجده کردهام