تو آنی هستی، که میاندیشی!
آنچه بر جاریِ اندام گِلسانت نمود مییابد، هویتت میشود، شخصیتت را میپردازد و هستِ تو را در برابر دیگران نمودار میشود،
تو آنی هستی، که میاندیشی!
آنچه بر جاریِ اندام گِلسانت نمود مییابد، هویتت میشود، شخصیتت را میپردازد و هستِ تو را در برابر دیگران نمودار میشود،
خوشبختی
بودن توست
حتی دور
خیلی دور
خوشبختی یعنی تو نفس داشته باشی
بخرامی
بلغزی
بیارامی
خوشبختی یعنی تو بخندی
و زمین
رام تو باشد هر روز
خدایی مگر
که همه جا با منی
که لحظهای رهایم نمیکنی
که اینگونه بر جهان جانم فرمانروایی؟
خدایی مگر که آرامشم به حضورت بند است و چشمانم به امید نگاهت میگردد.
خدا باید باشی، اینقدر نزدیک! نزدیکتر از رگها و شاهرگها. این همه مهربان، لطیف، دوستدار و دوستداشتنی!
تنها خداست که نفس در اختیار اوست. زندگی میدهد و مرگ اراده میکند. جان میدهد و عشق میبخشد. تو مگر خدایی که اینسانی؟
اسمت به زبانم قدحی شعرِ برین است
بیقافیه و رسم ادا، خوبترین است
منظومهی اشعار تمام شعرا هیچ ندارد
آنجا که بیان از سخنی نغز و بهین است