ای سکوتت بهت من مخمور در چشمان توای تمامت روح و احساس و تمامم درد درد!
خرابممثل ایرانممن آن ایمانِ ویرانمدر این ویرانگیسردمدر این آسودگیدردم!
تو مرا کشتی و از درد نکردی معذور