۰۳
مهر
دلم که برایت شعله میشود
آب میخورم
به مدرسه میروم
لای برگبرگ کتابها پنهان میشوم
از درختان عکس میگیرم
به گلها هوا میدهم
آیینهای روشن میکنم
عودی میپراکنم
دستی به نوازشِ قلم
بر دفتری میکشم
آنگاه مینشینم
غصه دم میکنم
دلهره مینوشم
شمع داغان میکنم
و با تو
میگویم و میگویم و میگویم
تا آنسوی قانون شنیدن
تا همان فراخی نبودن
تا تب هرگز نرسیدن
تا دیوار بلند رد نکردن
تا پایانِ پایانِ آرزو کردن