۱۰
مرداد
شرح اندوه من از
قصه برون است، بیا...
دستهایش را بیاور، باد
عکسهایش را بیاور، ماه
چشمهایش را بیاشوبان به آهنگی
برای رقص در این راه
تو همان معجزهی زندگی من هستی
که خوشالحان و ظریف آمدهای
قدمت بر قلبم
جایگاهت جانم
و همه عشق درونم به تو تقدیم
همه چشمانم!
تو را برای دوست داشتن میخواهم
از دور دوست داشتن
از دور خواستن
از پس فاصلهها اندیشیدن
در ورای رویاها جستن...
تو را برای نبودن میخواهم!
برای ندیدن
برای نیافتن!
نداشتن!
برای گریستن
نگریستن...
تو قاصد لحظه های خوب دوست داشتنی
باش!
همین نزدیک
همان دور!