عشق و موسیقی و لبخند
برایت بس نیست؟
پس کمی چای بریز...
نه
کمی شعر بخوان
کدام شب تو را در آغوش احساسی مأوا داد
که از سهم زمانه ی من چنین کوتاهی
کدام روز تو را ربود؟
کدام سینه تو را در بزم عاشقانهی بیقراری
به خود فشرد
که بیتکرار رمیدی
و نماندی تا برسم
نشنودی تا بیاغازم
نغنودی تا بیارامم
چه بدانم!
شاید
پیکرهی سردآغوشی
تو را
چنین آشوبناک
در بستر صبور خویش
خاموشی داد
ای داد!