تو فرورفته به امواج غبار
و من از دور، به دریای دلت مینگرم
تو صمیمیتر از آنی که غبار
فتنهاش با دل من را ببَرَد!
تو فرورفته به امواج غبار
و من از دور، به دریای دلت مینگرم
تو صمیمیتر از آنی که غبار
فتنهاش با دل من را ببَرَد!
در خاطرم ای خاطرهی خوب!... بمانی
در چشم من ای هستیِ محبوب!... بمانی
بسیار تو را خواهم و بسیار تو را، تو...
بر کنج دلم، چشمهی آشوب!... بمانی
تو خوشقدمی، بار غمی، نور بتابان
من بیخبرم از تو که محجوب بمانی
در خاطر فردای سپیدار تو هستی
در باطن گل، پیکر دانوب!... بمانی
مثل خورشید
در صبحِ چشمانم طلوع میکنی
و تا غروبِ بیداری
در برابرم میدرخشی!
جامع
بسیط
گرم