۱۰
مرداد
از بستر خویش
بر دامن عطوفت تو جاریام
هر بار
راهم هموار
هر بار
هر بار
وقتی که تو از
کلبهی منتهی به دریاها
بیایی
با شعلهی عشق
کتابها
به اشتیاقت بپرورانم
که دستانت
تا نگارهی صبحی که گفتهاند،
لبریز دانستن شود
و شب
دلگیر از
نتانستن!
چه هم آوایی گنگی است با کتابها گفتن!
من تو را
در بحبوحهی روزهایی گم کردم
که در اندیشهی
صبحهای طلوعت
زمانه را
عاشقانه و دوستدار
ره میسپردم