۱۰
فروردين
چه دلم تنگ... تو را میخواهد
گرم و پررنگ... تو را میخواهد
خفته در تشت خروشانی سرخ
قلبی از سنگ... تو را میخواهد
خفهام! راه به اکسیژن نیست
شده پای نفسم لنگ... تو را میخواهد
چشم و گوشی همه سرگردانی
در تبِ جوشِ شباهنگ... تو را میخواهد
آه ای دورترین ماه که هستی در راه!
خاطراتت به دلم چنگ... تو را میخواهد
دلِ دلواپسم از خاطر تو سرریز است
سر شده کفترِ آهنگ... تو را میخواهد
پَر پرواز چرا سهم تن آدم نیست؟
وقتیاش روزِ پُر از جنگ... تو را میخواهد!
من بیقرارم، خستهام
در یاد تو پیوستهام
بر قامتت دل بستهام
دستی حمایل بستهام
تا کی چنین آسودهای!