دوشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۱، ۰۱:۱۱ ق.ظ
آخ... دلتنگ توام کوچهی مهتابی من!
به خدا دور نشو
به خدا سنگ نزن،
مژهی مشکی اشکان مرا
تو چنان حل شده در ذائقهی ذات منی
که نبودت نه فراق،
که نبودت نه فقط دلتنگی
که همان عینیت نیستی اَست!
و همان اصلیت مُردگی اَست!

و نبودن...؟
و ندیدن...؟
تو چه میدانی چیست!
و چه میدانی چیست!