تو پزشکِ دل تبدارِ پر از درد من ای همسفر راه... برس!روی تب را به دوایی بنواز
آه ای جان دلم! یوسف کنعانی منحسرت خواستهی شرح پریشانی من
آمدی تا در حضورت عشق نقاشی کنم
از دلم با تربت جان تو کلاشی کنم
میروی تا من به دنبالت نگاهبرکشم از سینه صد افسوس و آه